به بهانه سالگرد آزادسازی سوسنگرد؛

دشت آزادگان؛ قدمگاه آلاله های عاشق

روز نهم مهر سال ۱۳۵۹، یادآور روزهایی است که هماره بر سپهر تاریخ پر افتخار کشورمان می‌درخشد، روز پیروزی رزمندگانی که درس ایثار و شهادت را در مکتب مولایشان و سرور و سالار شهیدان کربلا حسین بن علی(ع) فرا گرفتند؛ روز حماسه بزرگ آزادسازی سوسنگرد، یادآور سلحشوری رزمندگان اسلام با فرماندهی شهید عزیز دکتر مصطفی […]

اشتراک گذاری
22 آذر 1402
176 بازدید
نویسنده : لیلا دودانگه
کد مطلب : 1364

روز نهم مهر سال ۱۳۵۹، یادآور روزهایی است که هماره بر سپهر تاریخ پر افتخار کشورمان می‌درخشد، روز پیروزی رزمندگانی که درس ایثار و شهادت را در مکتب مولایشان و سرور و سالار شهیدان کربلا حسین بن علی(ع) فرا گرفتند؛ روز حماسه بزرگ آزادسازی سوسنگرد، یادآور سلحشوری رزمندگان اسلام با فرماندهی شهید عزیز دکتر مصطفی چمران و مقام معظم رهبری و همچنین شهیدان والامقام حسین خرازی، احمد کاظمی، قاسم سلیمانی، مهدی زین الدین و بسیاری دیگر است که با اراده آهنین رزمندگان اسلام به ثمر نشست و درس ایستادگی و پایداری را به مردمان این کهن دیار یادآوری کرد.

در یک صبح  پاییزی که آفتاب تلاش می‌کرد قدرت گرمایش را مثل چند روز قبل به رخ بکشد، به طرف معراج الشهدای قزوین به راه افتادم و با هماهنگی که از چند روز پیش با سردار هاشم آذربایجانی در خصوص گفت و گویی پیرامون حماسه آزادسازی سوسنگرد داشتم، ایشان رزمنده روزهای حماسه و پیشکسوت دوران دفاع مقدس آقای هاشم ذوالقدر را به من معرفی کردند که در نهایت قرار شد با آقای اسدا… حیدری که در زمان اعزام به منطقه جنگی تنها ۱۴ سال سن داشته، گپی بزنم. طبق معمول دیدارمان با چاق سلامتی شروع شد و در یکی از اتاق های ساختمان معراج که آثار مکتوب از شهدا در قفسه ها چیده شده بود، کنار هم نشستیم؛ پذیرایی با چای و خرما نوستالژی بسیار قشنگی بود چون دقیقا مرا برد به روزهای دفاع مقدس که خودم تنها ۱۸ سال داشتم.

گفت و گوی پیام شهر با اسداله حیدری از پژوهشگران و نویسندگان دفاع مقدس را در ادامه می خوانید.

  • لطفا از نبرد و شکست حصر سوسنگرد برای مان بگویید.

با درود بر همه شهدا و امام شهدا. قبل از هر چیز اینکه؛ سوسنگرد مرکز شهرستان دشت آزادان است که قبل از جنگ تحمیلی «دشت میشان» نامیده می شد، در استان خوزستان قرار دارد و شامل ۳ شهر سوسنگرد، بستان و هویزه است. این شهر در هشتمین روز جنگ یعنی ششم مهرماه ۱۵۹ به تصرف دشمن دون درآمد و لشگر ۹ زرهی ارتش بعث عراق با عبور از رودخانه کرخه وارد سوسنگرد شد و در حالی که مردم، هنوز شهر را ترک نکرده بودند، صدام فرماندار و دیگر مسوولان شهر را برگزید که در پی آن نیز ۵۸ نفر از مردم عرب زبان دشت آزادگان به دلیل عدم همکاری با ارتش بعث، توسط فرمانده لشگر ۹ عراق(تالی الدوری) به جوخه اعدام سپرده شدند. پس از گذشت سه روز در ۹ مهرماه ۱۳۵۹ با پیام امام خمینی(ه) خطاب به جوانان اهوازی، رزمندگان ایران با فرماندهی شهید «غیور اصلی» و با همراهی شصت نفر از نیروهای سپاه و نیروهای داوطلب با حرکت از دو طرف جاده حمیدیه به سوسنگرد، به دشمن شبیخون زد و توانست با انهدام تانک‌ها و تجهیزات زرهی، ماشین جنگی دشمن را زمین‌گیر و سوسنگرد را از لوث وجود بعثیون پاک کند.

دوباره در ۲۴ آبان همان سال، دشمن ضمن تصرف بستان، به طرف سوسنگرد حرکت کرد و این شهر را از سه جناح به محاصره خود درآورد و این در حالی بود که حدود ۲۰۰ نفر از نیروهای آذربایجانی خودی به فرماندهی علی تجلایی و شهید اصغر گندمکار و سید حسین علم‌الهدی در داخل شهر مقاومت می کردند؛ البته باید اضافه کنم که در آن برهه به علت بی کفایتی ابوالحسن بنی صدر که فرماندهی کل قوا را به عهده داشت، توپخانه خودی در منطقه میش داغ، شهر را مورد هدف قرار می داد که تلفات زیادی به بار آورد.

در روز ۲۴ آبانماه نیزدشمن با تصرف شهر بستان به طرف سوسنگرد حرکت کرد و از سه جناح شهر را به محاصره خود درآورد. دو روز پس از آن در ۲۶ آبان نیروهایی از لشگر ۹۳ زرهی اهواز، سپاه و ستاد جنگ‌های نامنظم(گروه شهید چمران) به کمک نیروهای محاصره شده داخل شهر که حدود ۲۰۰ نفر بودند و سرسختانه مقاوت می کردند، شتافتند. به دلیل ضعف مدیریت بنی صدر که فرماندهی کل نیروهای مسلح را برعهده داشت، توپخانه خودی دو منطقه میشداغ سوسنگرد را مورد هدف قرار می داد، در حالی که اعلام شده بود در شهر نیرویی وجود ندارد. شهید علی تجلایی، شهید اصغر گندمکار، شهید حسین علم الهدای جزو محاصره شدگان بودند. شهید تجلایی وضعیت شهر سوسنگرد را به شهید محراب آیت االه مدنی اطلاع می دهد و ایشان طی تماسی با امام خمینی (ره) و توضیح وضعیت خطیر شهر سوسنگرد، امام دستور شکستن محاصره این شهر را صادر می کنند و در ادامه نیز عملیات سوسنگرد و تحت هماهنگی های حضرت آیت ا… خامنه ای و شهید دکتر چمران انجام شد که با یورش نیروهای خودی و مقاومت جانانه نیروهای محاصره شده داخل شهر، محاصره شکسته و شهر از لوث دشمن بعثی پاک شد.

  • نقش نیروهای قزوین در این عملیات چه بود؟

ما تعداد ۳۰ نفر بودیم که از سپاه شهر صنعتی البرز به فرماندهی شهید حاج احمدعلی طاهرخانی به جبهه های جنوب اعزام شدیم و فقط ۱۰ قبضه اسلحه ژ۳ داشتیم و بیش از این هم امکانات نداشتیم و اعلام شده بود، بیش از این تجهیزات نداریم و باید خودتان تهیه کنید و از دشمن غنیمت بگیرید. به دانشگاه جندی‌شاپور(شهید چمران) اهواز رفتیم و در آنجا سازماندهی شدیم و به طرف سوسنگرد حرکت کردیم که در این جا لازم است از شهیدان جلال ذوالقدر، علیرضا عطاری و احمدعلی طاهرخانی هم یادی بکنیم. ۲۶ آبان سال ۵۹ مقارن با ایام سوگواری تاسوعا و عاشورای حسینی بود که به همراه دیگر نیروها وارد سوسنگرد شدیم که در همان ابتدا با نارنجک مقر مخابراتی دشمن را منفجر کردیم. منافقین و خائنین به وطن بالای ساختمان بانک ملی چند قبضه خمپاره مستقر کرده بودند و بچه ها را هدف قرار می دادند، ضمن اینکه دشمن بعثی چهل نفر از زنان و دختران را بعد از شکنجه و آزار، زنده به گور کرده بود که هنوز یادمان آن فاجعه مورد بازدید مردم قرار می گیرد.

  • چه صحنه هایی از حماسه شکستن حصر سوسنگرد در ذهنتان نقش بسته است؟

دشمن بعثی خیلی وحشی و بیرحم بود و با اینکه طبق کنوانسیون ژنو نباید با اسیر جنگی بدرفتاری شود، شاهد بودم که اسرای ایرانی را شکنجه کرده و به آتش می کشیدند و و یا با دست و پای بسته به رودخانه می انداختند، کارهایی که داعش انجام می‌داد، از بعثی ها یاد گرفته بود؛ همچنین به یاد دارم روزی تشنگی امانمان را بریده بود و آتش دشمن هم بسیار سنگین و پرحجم بود، یک پسر بچه ۱۰، ۱۲ ساله، با دوچرخه اش برای ما آب می آورد، پسر زبرو زرنگی بود، دبه ای همراه داشت و به هر سنگر یک لیوان آب می‌داد؛ چهره مظلوم و معصومش را پس از سال ها هنوز به خاطر دارم، در نهایت این پسر ایثارگر با گلوله ای که به سرش اصابت کرد، در خون خود غلطید و در ایام محرم شجاعانه و مظلومانه به شهادت رسید.

همچنین به یاد دارم در زمان حصر سوسنگرد، مردم زیر زمین حفر کرده و برای خود جان‌پناه ساخته بودند، به محلی رسیدیم که مردی سراسیمه و نگران خود را به ما رساند و دنبال کمک بود تا همسرش را که در حال وضع حمل بود، یاری رساند، هوا هم بسیار سرد بود، همرزمم شهید جلال ذوالقدر اورکتش را به آن زن داد، ۳۰ سال پس از آن در بیمارستان سوسنگرد برای پیرمردی عرب این خاطره را بازگو کردم، هاج و واج نگاهم کرد و گفت ا… و اکبر ا… و اکبر، بعد دقایقی جوانی خوش و قد و بالا نزدم آورد و گفت این جوان همان نوزادی است که در همان شب متولد شده است. جوان برایم گفت که مادرم برایم آن ماجرا را تعریف کرده است و از من پرسید صاحب آن اورکت الان کجاست که گفتم او شهید جلال ذوالقدر بود که در عملیات بیت المقدس آسمانی شد.

  • لطفا در ارتباط با نقش محوری آیت ا… خامنه ای و شهید چمران در این عملیات بفرمایید.

آیت ا… خامنه ای و شهید چمران به عنوان فرماندهان نبرد در این عملیات نقشی فوق العاده کلیدی داشتند، آیت ا… خامنه ای با استفاده از یک موتور سیکلت گازی به دیدار روسای قبایل منطقه می رفتند و مردم را برای مقاومت در برابر تهاجم دشمن تشویق می کردند و شهید چمران هم در محوری که طرف پل سابله قرار داشت، به محاصره عراقی ها در می آید و یکی از محافظانشان هم به شهادت می رسد. شهید چمران با جابجا شدن و شلیک از نقاط مختلف، دشمن  را گمراه کرده و با هلاک کردن راننده یکی از خودروهای دشمن و با پای مجروح خودش و همراهانش را به پشت جبهه می رساند که جا دارد از شجاعت، شهامت و تدبیر شهید علی غیور اصلی یادی بکنیم؛ ایشان اولین عملیات در شب و یا همان شبیخون به دشمن را در منطقه عملیاتی سوسنگرد انجام دادند. این شیر مرد خراسانی که اخراجی ارتش زمان طاغوت بود، ۲۸ نفر را در قالب ۱۴ تیم آر.پی.جی زن سازماندهی کرده و آنچنان حماسه ای آفرید که از خاطر تاریخ این سرزمین محو نخواهد شد و متاسفانه این رزمنده غیور در ۱۱ مهرماه پس از رشادت های فراوان به درجه رفیع شهادت نائل شد. یک خاطره از آن روزهای حماسه به یاد دارم که همیشه آزارم می دهد و آن اینکه یکی از خلبانان شجاع نیروی هوایی که هواپیمایش مورد اصابت پدافند دشمن قرار گرفته بود، در رودخانه سقوط کرد و متاسفانه هیچ کمکی از دست هیچ کسی ساخته نبود که قهرمانه به شهادت رسید.

از آن روزها خاطراتی به یاد دارم که هرکدامشان را که به یاد می آورم به جوانان ایرانی که از خاک و ناموس خود مردانه و سلحشورانه دفاع می کنند، افتخار می کنم؛ یکی از این خاطرات اینکه مشغول نبرد بودیم، از زمین و آسمان آتش می بارید، یکی از رزمندگان قزوینی خودش را به من و جلال رساند و گفت: می‌گویند سیدعلی اکبر ابوترابی شهید شده است؛ این خبر بر روحیه نیروها خیلی تاثیر گذاشت، اما بعد معلوم شد در همان محور درگیری، ایشان به اسارت دشمن درآمده است.

  • سخن آخر

در دوران دفاع مقدس، فرهنگی زاده شد، رشد کرد و به بلوغ رسید به نام فرهنگ ایثار و شهادت. فرهنگ فداکاری و از خود گذشتگی. حصر سوسنگرد با ایثار و فداکاری شکست. جنگ تحمیلی ۸ ساله با از خود گذشتگی و همدلی همه مردم به سرانجام رسید و دشمن را در دستیابی به اهداف شوم و پلیدش ناکام گذاشت، حال اگر بتوانیم همان فرهنگ را در رگ‌های جامعه جاری و ساری سازیم، قطعا از تمام موانع عبور کرده و بر مشکلات فایق می‌شویم و همانند آن سال‌ها با افتخار و سربلندی برگ های زرینی بر کتاب تاریخ پرشکوه این سرزمین می افزاییم.

*******

حماسه غرورآفرین آزادسازی سوسنگرد (پایتخت غیرت و مقاومت)، یکی از افتخارات ماندگار رزمندگان اسلام است که پس از فرمان تاریخی حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر «سوسنگرد باید تا فردا آزاد شود»، با همت و همدلی آحاد رزمندگان دلیر ایران اسلامی اعم از ارتش، سپاه، ستاد جنگ‌های نامنظم، ژاندارمری، جهاد سازندگی، عشایر غیور و مردم مؤمن به ثمر نشست که منشأ این همدلی حضور آیت ا… خامنه‌ای به عنوان نماینده امام خمینی (ره) بود.

در بخشی روایتی از امیر سرلشگر محمد سلیمی که آن زمان ریاست ستاد جنگ های نامنظم را برعهده داشت، آمده است: آزادسازی سوسنگرد از جمله موفقیت های اثرگذار جنگ تحمیلی به شمار می رود که ضربه سنگینی به برنامه های ارتش عراق زد.

بیست و دوم آبان ماه سال ۱۳۵۹، ستوان اخوان به من زنگ زد و گفت: ما سخت در زیر آتش دشمن هستیم؛ محاصره لحظه به لحظه بیشتر تنگ می شود و از همه مهم تر، آذوقه ما هم تمام شده است. خواستم اول شرایط فعلی سوسنگرد را به شما بگویم و بعد هم در این بی آذوقه ای بگویم که تمام مغازه های سوسنگرد باز است ولی صاحبان آنها رفته اند. من نمی دانم اجازه دارم که بروم از این مغازه ها یک مقدار بیسکویت و مواد غذایی بردارم یا نه. شما از حضرت آقا سؤال کنید که تکلیف من چیست؟ حضرت آقا برای اقامه نماز جمعه در تهران تشریف داشتند. به ستوان اخوان گفتم: از کجا تلفن می کنی؟ دیروز که سوسنگرد بمب باران شد؟ گفت: مقداری سیم گیر آوردم و از این تیرهای چوبی که برای تلفن بود، بالا رفتم و این را وصل کردم، موقتاً دارم صحبت می کنم. شما بگویید که تکلیف من چیست؟ حضرت آقا در آن روزی که با بنی صدر صحبت می کردند، می فرمودند: «باید به فکر این ها [نیروهای مستقر در سوسنگرد] باشیم، این ها فرشته هستند. ضرر شهادت این ها برای ما به مراتب بیشتر از سقوط سوسنگرد است، چون بالاخره ما سوسنگرد را از چنگ این خبیث های بعثی بیرون می کشیم، اما اگر آنها شهید شدند، ما چه کار کنیم؟» من صبح جمعه، بیست و سوم آبان تلفن را برداشتم و با حضرت آقا تماس گرفتم. گزارش این افسر را به عرض حضرت آقا رساندم. به ایشان عرض کردم: آن قولی که بنی صدر به شما داده بود و از سرهنگ قاسمی قول گرفته بودید که برای سوسنگرد تلاش هایی کنند و گشایشی به وجود بیاورند و فشار را از روی مردم بردارند، بنی صدر این اجازه را به سرهنگ قاسمی نمی دهد. آن قولی که بنی صدر به شما داد، عمل نشده است. این مطلب را به عرض حضرت آقا رساندم. ایشان ابتدا به منزل حضرت امام رحمه ا… علیه تشریف بردند و گزارش جنگ را به عرض ایشان رساندند. از آن جا هم به شورای عالی دفاع رفتند و همین مطالب را در شورای عالی دفاع مطرح فرمودند. بنی صدر در آن جلسه گفته بود که من دنبال کار هستم، پیگیری می کنم و شما نگران نباشید. وقتی ما این را شنیدیم، خیلی خوشحال شدیم. روز بیست و چهارم گذشت. صبح روز بیست و پنجم، حضرت آقا به اهواز تشریف آوردند و به ستاد آمدند. من گزارشی را به عرض ایشان رساندم و گفتم: وضع این طور است. بنی صدر به قول خود عمل نکرده است. این هم که در شورای عالی دفاع به شما گفته که من اقدام می کنم، در این چهل و هشت ساعت، من آثار و قرائنی از اقدام ندیده ام. اگر قرار است تیپ یا یگانی جابه جا شود، قرائن آن مشهود است. ما از حرکت دشمن در جبهه می فهمیم که استعداد آن چقدر است، ترکیب آن چیست، چه کاری می خواهد بکند. برآورد وضعیت می کنیم. من آثاری در این چهل و هشت ساعت از این کار ندیدم.

حضرت آقا به بنی صدر چه گفتند؟ حضرت آقا گوشی را برداشتند و با بنی صدر در اهواز صحبت کردند. به بنی صدر با تحکم فرمودند: «این وضع نمی شود ادامه پیدا کند. پس کِی می خواهید حرکت کنید؟ این قدر زمان گذشت.» بنی صدر گفت: بسیار خوب، حرف شما را قبول دارم. شما به ستاد لشکر بروید و نیروهای آن جا را تشویق کنید. من هم دستور این کار را می دهم. حضرت آقا با خوشحالی گوشی را گذاشتند. نزدیک ظهر بود. نمازشان را خواندند و بعد از ظهر برای شرکت در جلسه ای به لشکر رفتند. چون من مأموریت داشتم، دیگر در خدمت ایشان نبودم. آقای دکتر چمران هم در منطقه نبود. سرهنگ قاسمی، سرلشکر ظهیرنژاد (فرمانده وقت نیروی زمینی) سرلشکر فلاحی (جانشین وقت ریاست ستاد مشترک) آقای غرضی (استاندار) و افراد دیگری هم بودند. از چگونگی آن جلسه خبری ندارم. همان شب ایشان برگشتند و برای نماز مغرب به ستاد جنگ های نامنظم آمدند. پس از نماز، من از ایشان سؤال کردم: داستان چه بود؟ آن جا چه شد؟ ایشان فرمودند: «بحث زیادی شد. قرار شد دستور عملیاتی نوشته و صادر شود.» گفتم: در بند مأموریت دستور عملیاتی چه قید شد؟ فرمودند: «در بند مأموریت آمده که لشکر ۹۲ اهواز مأموریت دارد در منطقه عمومی سوسنگرد، تک کرده، سوسنگرد را از محاصره خارج و محور سوسنگرد-حمیدیه-اهواز را تأمین کند.» دیدم که مأموریت بسیار خوبی است. گفتم: در بند تدبیر سازمان چه آمده؟ فرمودند: قرار شد تیپ ۳ لشکر اهواز در شمال کرخه به آبادی سوهانیه بیاید و از آن جا با دشمن درگیر شود. تیپ ۲ (که همین تیپ مشهور و معروف به فرماندهی سرهنگ شهبازی رحمه ا… علیه است) هم مأموریت دارد به عنوان تلاش اصلی. تعدادی از نیرو های سپاه هم در میان آنها بودند. نیروهای جنگ های نامنظم هم در نوک حمله به عنوان خط شکن هستند و مأموریت فردا اجرا شود. گردان ۱۴۸ پیاده هم از مشهد آمده بود. یک گروهان زرهی هم از شیراز آمده بود. این را هم به آن تیپ مأمور کردند. گروه ۱۴۸ با عنوان احتیاط تیپ، در منطقه اهواز بود. خوشحال شدم و به حضرت آقا عرض کردم: چرا این مطالب را محکم بیان نمی کنید؟ جلسه پُربرکتی داشتید. دستور عملیاتی را که فرمانده لشکر می نویسد، ما مُهروموم می کنیم و همان جا صادر می کنیم. ایشان فرمودند: «نگرانی دارم. موارد زیادی تا به حال بوده که یک کار نظامی شروع شده، به جاهایی هم رسیده و نتایجی هم حاصل شده است، اما اواخر کار بدون این که به نتیجه برسیم، دستور آمده که متوقف شویم. یک چاهی کنده اند، یک متر مانده به آب برسد که می گویند بایستید. چرای آن معلوم نیست. می ترسم که این هم از همان سنخ باشد.»

مکالمه تلفنی با داماد حضرت امام خمینی در همین گفت و شنود، تلفن زنگ زد. حضرت آقا گوشی را برداشتند. آقای اشراقی، داماد حضرت امام خمینی رحمه ا… علیه بود و گفت: «حضرت امام سلام رساندند و فرمودند که اوضاع جنگ چطور است؟ حضرت آقا فرمودند: «اوضاع جنگ این طور است که فردا قرار است یک عملیات سرنوشت ساز شروع شود، اما من نگران هستم؛ مگر این که حضرت امام دستوری بدهند و ببینیم که چه کار باید بکنیم.» آقای اشراقی بعد از ده دقیقه دوباره تلفن زد و گفت: این موضوع را به عرض حضرت امام رحمه ا… علیه رساندیم. ایشان مقرر فرمودند: «تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *