گزارش پیام شهر در مورد علت نامگذاری محلات قزوین؛

نام هایی که ریشه در هویت و تاریخ شهر دارند

در قدیم، آن زمانی که پشت هر کاری دلیل بوده و حتی اسامی بر اساس شواهد و مستنداتی گذارده می‌شدند، محلات هم از این قاعده مستثنی نبودند. هرکدام بر اساس منطقی به نامی خوانده می‌شدند. هرچند بسیاری روایت‌ها در هزارتوی تاریخ گم شده و یادی از آن‌ها نیست اما اینجا برخی دلایل این نامگذاری‌ها را که هنوز در خاطره‌ها و اسناد باقی هستند، آورده‌ام.
اشتراک گذاری
30 شهریور 1401
519 بازدید
کد مطلب : 685

نفیسه کلهر/ در قدیم، آن زمانی که پشت هر کاری دلیل بوده و حتی اسامی بر اساس شواهد و مستنداتی گذارده می‌شدند، محلات هم از این قاعده مستثنی نبودند. هرکدام بر اساس منطقی به نامی خوانده می‌شدند. هرچند بسیاری روایت‌ها در هزارتوی تاریخ گم شده و یادی از آن‌ها نیست اما اینجا برخی دلایل این نامگذاری‌ها را که هنوز در خاطره‌ها و اسناد باقی هستند، آورده‌ام.

 محله آخوند

محله آخوند را در سرشماری دوران صفوی محله «بنِ درخت» نامیده‌اند؛ اما نصرت‌اله افرادی، ۸۰ ساله و از اهالی قدیمی این محله با پشتی غوز کرده و عصایی در دست، در کوچه ‌پس ‌کوچه مجاور امامزاده، تعریف می‌کند که شاگردان مدارس علمیه، پس از تحصیل در سایر مدارس شهر، در نهایت در مدرسه‌ای در این محله ملبس می‌شدند و تردد زیاد افراد با لباس روحانیت در اینجا، باعث شد تا نام محله را «آخوند» گذاشتند.

غلامرضا خلیل مکاری، از دیگر اهالی ۶۷ ساله این محله نظر متفاوتی دارد، او نام اصلی محله را «محله خون» می‌داند و معتقد است؛ به ‌واسطه مقبره مطهر سلطان سید محمد (ع)، دسته‌های عزاداری، اینجا قمه‌زنی می‌کردند و خون زیادی ریخته می‌شد و به مرور «محله خون» نام گرفت، اما کم‌کم چون خون اسم قشنگی نبود و به احترام روحانیان این منطقه و خصوصاً مقبره عالم روحانی «ملاخلیلا» این نام را به آخوند تغییر دادند و بعدها حمام آخوند و حالا پارک ملاخلیلا هم از نام او ایجاد شد.

مهدی نورمحمدی، قزوین شناس معتقد است: این محله از هزار سال پیش وجود داشته و نام قبلی آن «بن درخت» بوده و در دوره صفوی به خاطر حضور روحانی سرشناس در این محله نامش به آخوند تغییر پیداکرده‌است.

چند نفری هم به مقبره‌ای در جنوب میدان اصلی محل اشاره می‌کنند که متعلق به یک روحانی بلندمرتبه بوده که اسم و جای دقیقش را نمی‌دانند.

سید محمدعلی گلریز، در کتاب مینودر به آرامگاه «خلیل بن غازی قزوینی» یا همان «ملا خلیلا» در این محله اشاره‌کرده‌است.

حضرتی‌ها، در این مورد می‌گوید: مسلم است که در دوره سلجوقی، قزوین به ناحیه غرب هم توسعه پیدا کرده‌بود؛ اما شکوفایی این توسعه در دوره صفوی بوده‌است.

این پژوهشگر تاریخ معتقد است؛ با استقرار آخوند ملاخلیلا (۱۰۰۱-۱۰۸۱) از عالمان بزرگ دوره صفوی در این منطقه و تأسیس مدرسه و احداث تأسیساتی مثل قنات توسط او، محله آخوند و ناحیه غربی قزوین رونق پیدا می‌کنند و خاندان‌های علمی و معتبر قزوین و تجّار و بازرگانان و حتی مقاماتی که مسوولیت دولتی داشته‌اند، در این محله مستقر می‌شوند و شرایط تازه‌ای را برای غرب قزوین رقم می‌زنند.

دباغان

دباغان همانطور که از نامش پیداست پر بوده از دباغی، شاهد هم زیاد دارد.
دختر بزرگ خانواده «پهلوانی» که او را به نام همسرش «بابایی» می‌شناسند، در مقابل کوچه شهید مهراندشت می‌گوید: «تمام این کوچه دباغ‌خانه بود. پوست گوسفند را در همین کوچه در دیگ‌های بزرگ آش می‌گذاشتند.» در مورد آش با پوست گوسفند توضیح می‌دهد: «آش نه به این معنی که آن را بخورند. پوست را می‌پختند و آماده‌اش می‌کردند برای اینکه جلوی یک پشتی و در اتاق پهن کنند و روی آن بنشینند. قدیم‌ در همه خانه‌ها که مبل نبود.»

 البته به روایت او، اداره بهداشت دباغ‌خانه‌ها را جمع کرد: «بعضی از دباغ‌ها به تهران رفتند تا انجا کار کنند؛ ولی اداره بهداشت دباغی‌های آنجا را هم جمع کرد، به‌هرحال اسم محله هنوز دباغان مانده‌است.»

دیمج

دهنه دیمج» یا «دَنه دِیمَه» کوچه باریک و بلندی است که خیابان مولوی را به کوچه تبریز وصل می‌کند. چندین کوچه از دهنه دیمج منشعب شده ‌است. هر چند برخی اهالی از قدیمی‌های خانواده‌شان نقل می‌کنند که ابتدای این کوچه، به سمت خیابان تبریز، یکی از درب‌های این محله قرار داشته، اما تاریخ‌پژوهان در این مورد احتیاط می‌کنند و نظر قطعی نمی‌دهند. می‌گویند شاید هم نام‌گذاری آن به نام «دهنه» به این دلیل بود که این کوچه، گذری بوده که به مرکز اصلی تجاری این محل، یعنی خیابان مولوی می‌رسیده‌ است.

به‌ هر حال مستندات تاریخی نشان می‌دهد که دیمج محله‌ای زنده و پویا بوده که کشاورزی در آن رواج داشته و مدارس، کاروانسراها، آب‌انبارها، مساجد و… بسیاری در آن قرار داشته و یکی از محلات اصیل شهر قزوین بوده‌است.

به نوشته گلریز در مینودر؛ نامگذاری این محله به اسم دیمج هم بر اساس نوع کشت دیمی بوده که گویا برای کشاورزی محصولاتی مثل گندم و جو در این محله استفاده می‌شده ‌است.

 

راه‌ری

 

خانمی گفت: راه‌ری، یعنی راهِ ریل «ریل قطار از پایین این محله رد می‌شده»؛ اما سایر ساکنان این محله، راه‌ری را مسیری می‌دانند که به تهران (شهرری) می‌رفته و تا پیش از ساخت خیابان تهران قدیم، مسیر پررونقی بوده‌ است.

هنوز هم در این محله، کوچه بلندی که تقریباً از دو ضلع میدان سپه سابق تا ضلع جنوب شرقی شهر کشیده شده را «راه‌ری» می‌دانند.

به گفته محمدحسن سلیمانی تاریخ‌پژوه، راه‌ری به لحاظ اینکه در گذشته در مسیر راهِ ری بوده ‌است و قزوین را به مرکز کشور و مراکز بزرگ علمی کشور ازجمله ری، متصل می‌کرده، محله «درب‌ری» یا «راه‌ری» نامیده ‌شده‌ است.

او معتقد است؛ در واقع شاید راه‌ری را بتوان یکی از اولین محلاتی دانست که در شهر قزوین شکل‌ گرفته ‌است.

به گفته این تاریخ‌پژوه؛ منابع معتبری در یافته‌های باستان‌شناسی، به آثاری از بازار در جنوب پل راه‌آهن فعلی اشاره می‌کنند که نشان از اهمیت محله در عبور کاروان‌ها و مسافران از این مسیر دارد.

او با اشاره به اینکه همواره این محله یک محله استراتژیک بوده‌ است، می‌افزاید: «همین‌طور در دوره صفوی، مسیرهایی که به ساوه و اصفهان منتهی می‌شده نیز به‌ نوعی از این مسیر عبور می‌کرده و وجود کاروان‌سراهایی در این محله تایید کننده این موضوع است.»

بنا بر گفته‌های این تاریخ‌پژوه، در کوچه راه‌ری شواهدی وجود دارد که شغل‌هایی مثل زرگری، آهنگری، پالان‌دوزی و… در زمان ایلخانیان و پیش از آن، درگذر اصلی این محل وجود داشته که نشان می‌دهد برای برطرف کردن نیازهای کاروان‌ها بوده‌است.

سلیمانی در مورد دروازه محله می‌گوید: «دروازه درب‌ری تقریباً انتهای محله راه‌ری محسوب می‌شود؛ این دروازه دقیقاً در انتهای خیابان تالار، جایی که خیابان به پارک شهید مطهری و انتهای مصلا می‌رسد، قرار داشت.»

 

 

مغول آباد یا مغلاواک

 

در مورد نام این محله، داستان‌های زیادی از اهالی شنیدم. بعضی می‌گویند: مغول‌ها که به قزوین حمله کردند، برخی از قزوینی‌ها از دروازه راه کوشک (راه کوچ) به کوه‌ها کوچ کردند؛ اما اهالی مغلواک در شهر ماندند. مغول‌ها هم در مغلواک ماندند و از اینجا به قزوین حکومت کردند و اسم محله شد «مغول آباد»؛ در واقع اهالی، مغلواک را محل حکومت مغول‌ها بر شهر می‌دانند.

‌سلیمانی که در مورد تاریخ قزوین پژوهش می‌کند، در مورد این محله قدیمی به پیام شهر چنین می‌گوید: دروازه مغلواک یا دروازه همدان، یکی از سه دروازه مهم شهر قزوین بود، زمانی که مغول‌ها از سمت غرب به قزوین حمله کردند، از این دروازه وارد شدند.
به گفته او، عده‌ای معتقدند که اینجا محل درگیری مغولان با قزوینان بوده ‌است؛ اما در مورد اینکه چرا مغلاواک یا مغلواک گفته می‌شود، حرف‌های زیادی هست و با وجود کندوکاو در این باره، علت آن چندان مشخص نیست.

هر چند در کتاب «سیمای تاریخ و فرهنگ قزوین» پرویز ورجاوند، این‌طور عنوان‌ کرده که مغلواک تنها محله‌ای بوده که مغول‌ها نتوانستند به آن راه پیدا کنند تا برج و باروی آن را خراب کنند و مردم این منطقه را از آن‌رو خشن می‌دانند که غریبه‌ای را بین خودشان راه نمی‌دادند.

باغ دبیر

 

۶۰ ساله‌های این محله هنوز، از باغ‌شهر کهن قزوین خاطراتی دارند. یکی از آن‌ها می‌گوید: «اینجا باغ بود. کل این ملک از اواسط خیابان باغ دبیر تا دروازه تهران قدیم، باغ‌های خاندان دبیرسیاقی یا دبیرممالک بود. آن‌طور که از پدرم شنیده‌ام؛ صاحب باغ‌ها تقریباً در دهه ۱۳۳۰ فرماندار قزوین بود.»

همان‌طور که از دست‌گیری و ریش‌سفیدی بزرگان محلات شنیده‌ام، از قدیمی‌های باغ دبیر هم شنیدم که بزرگ محله نقش مهمی در زندگی روزمره اهالی داشته «وقتی‌که می‌خواستم به خدمت سربازی بروم، آقای دبیر سیاقی یک نامه نوشت برای ژاندارمری که این فرد، فرزند صغیر دارد. ژاندارمری هم به خاطر آن نامه، یک برگ معافیت از خدمت، به قیمت صد تومان به من داد. آدم‌های خوبی بودند؛ حتی علیرضاخان، پسر عبداله‌خان دبیرسیاقی بسیار پسر آقایی است. این خاندان اگر بدانند کسی مشکلی دارد، حتماً کمک می‌کنند.»

علی‌اصغر شعبان جولا، قدیمی‌ترین کاسب خیابان باغ دبیر است. او زمانی که به قول خودش «گوشت کیلویی ۳ تومان و ۵ زار بود» اولین مغازه را اینجا راه انداخت و کاسبی‌اش را از یک قصابی شروع کرد؛ مغازه‌ای که هنوز هم رونق دارد و از آن روزی می‌برد. شعبان جولا می‌گوید: دیوار شهر از سر پل طالقانی تا دروازه تهران قدیم کشیده شده‌ بود: «دیوار دقیقاً از لب مغازه‌های ضلع غربی خیابان کشیده شده‌ بود. من دورتا دور ۲۰ متر از زمین حیاط یک خانه را دیوار کشیدم و به قیمت ۴۰ تومان خریدم. بعداً به‌مرور بقیه مغازه‌ها هم ایجاد شدند. خرابه بود همه‌جا.»

سکه شریحان

به عقیده مهدی نورمحمدی، محقق تاریخ قزوین، نام این محله مرکب است از «سُکّه» که به عربی یعنی محله و «شُرَیح» که نام فرد و «ان» که پسوند نسبت است.

هرچند او می‌گوید اسم محله از اسم شخصی گرفته ‌شده و احتمالاً فرد مهمی هم بوده ‌است؛ اما این تاریخ پژوه معتقد است که در حال حاضر اطلاعاتی در مورد این فرد نیست.

نام این محله در گویش عوام امروز به «سر‌ کوچه ‌ریحان» تغییر کرده و به نظر نورمحمدی، این نام ریشه تاریخی ندارد.

قملاق

آن ‌طور که حضرتی‌ها در مورد حدود قُملاق می‌گوید: «شاید قملاق را به اعتباری بتوان منطقه‌ای تصور کرد که آمعصوم، بخش‌هایی از دیمج، آخوند و بخش غربی شهر را شامل می‌شده که رودخانه‌بازار از آن عبور می‌کرده‌ است.» او معتقد است که: «در واقع حرم سلطان سیدمحمد (ع) مرکز ثقل این محله در دوران صفوی به بعد بوده‌است.»
هر چند او حدود دقیق محلات قزوین در زمان‌های مختلف را ثابت نمی‌داند و در این باره توضیح می‌دهد: «در دوره‌های مختلف محدوده مکانی محلات متفاوت بوده‌‎است. زمانی که قزوین هنوز به ‌عنوان یک بلدیه نبود و از چندین حوزه احتسابی تشکیل شده‌ بود، محتسبان شهری محدوده‌هایی را برای بررسی، نگهبانی و کنترل محله تعیین می‌کردند و این وسعت بسته به مقدورات آن‌ها در دوران مختلف تغییر می‌کرد.»
محمدعلی حضرتی‌ها همچنین می‌گوید: «نام ریگزار، دقیقاً با وضعیت خاک‌شناسی منطقه هم انطباق دارد؛ چراکه خاک سست‌تری نسبت به سایر مناطق شهر قزوین دارد.»
شاید علت ناشناخته بودنش آن است که قملاق محله نبوده، بلکه به ناحیه غربی شهر اطلاق می‌شد که به گفته حضرتی‌ها تا پیش از دوران صفویه گورستان ضلع غربی شهر و محوطه پیرامون امامزاده سلطان سیدمحمد (ع) بوده ‌است.

  او توضیح می‌دهد: «به دلیل استقرار مجموعه سلطان سیدمحمد (ع) در همان دوره سلجوقی و سپس ایلخانی، این نواحی بیشتر به‌عنوان گورستان غربی قزوین شناخته‌ شده بود تا اینکه در دوره صفوی بخش مسکونی و فضاهای خالی آن پر می‌شود و شاهد استقرار مدارس متعدد مثل مدرسه ملاخلیلا هستیم.»

تنورسازان

از محله تنورسازان اطلاعات زیادی در دست نیست. مهدی نور محمدی تاریخ‌پژوه می‌گوید: نام کسی از اهالی تنورسازان را بین نام‌آوران ندیده، مطلبی درباره اتفاقات مهم در این محله نخوانده و در واقع هیچ جا اسمی از آن نیست؛ به جز همین که در سرشماری دوره ناصرالدین شاه آمده است که این محله ۷۱ خانوار داشته و ۷۱۴ نفر جمعیتش بوده و ۵ باب مسجد داشته و امامزاده قاسم جزو حدود همین محله بوده است که ثابت می‌کند؛ تنورسازان در گذشته محله‌ای وسیع‌تر از آن گذری بوده که حالا به حساب می‌آید.
اما بعضی اهالی معتقدند؛ تنورسازان به این دلیل این نام را گرفته که اغلب تنورسازهای شهر از اهالی این محله بوده‌اند.

شیخ آباد

هر چند تاریخ پژوهان، شیخ آباد را یکی از هفت گذر اصلی قوی میدان می دانند اما آن طور که محمد علی گلریز در کتاب مینودر در نقشه شهر قزوین نشان داده، در دوره ای یک محله مستقل هم به حساب می‌آمده است.
محله شیخ آباد در سمت شمال غربی محله درب کوشک و شمال محله قوی میدان واقع بوده و به باغ‌های شمالی شهر وصل می شده و غرب آن هم محل مسیل و رودخانه غربی بوده است. هنوز میانسال‌های محل خاطرشان هست که بالاتر از کوجه بابایی فقط باغ بود و باغ.
اهالی قدیمی محله از شیخی می گویند که این قسمت از شهر را آباد کرد و نام اینجا شیخ اباد شد؛ اول مسجد ساخت بعد کم کم اطرافش آب انبار و خانه ها ساخته شدند اما تاریخ پژوهان احتیاط می کنند و نظر قطعی نمی دهند؛ ممکن است یک شیخ یا فرد بزرگی در این محله زندگی می‌کرده همانطور که اساس نامگذاری بسیاری محلات اینطور بوده؛ به هر حال شیخ آباد بزرگان شهیر و خوش آوازه ای داشته.

راه چمان

بسیاری از اهالی راه چمن برای علت نامگذاری این محله افسانه ای دارند؛ آنها معتقدند؛ «دختری به نام چمن بوده که بهضی از میراث پدری‌اش را برای اهالی محله‌اش یک آبانبار ساخته به نام چمن و به مرور این محله راه چمن نام گرفته است؛ هرچند تاریخ پژوهان این ادعا را قبول ندارند و چون سندی برای آن نیست، این بخش از تاریخ شفاهی را نادیده می گیرند.
محله خیابان
به گفته مهدی نورمحمدی؛ تاریخ پژوه در تاریخ عهد صفوی آمده است که زمانی که شاه طهماسب، قزوین را به پایتختی برگزید، زمین‌های «زنگی آباد» را از شرف جهان قزوینی خرید و در آنها، باغ سعادت آباد، محوطه دولت خانه و خیابان دولتی را همزمان ساخت. این پژوهشگر می گوید: اینجا به دلیل ساخت خیابان، «محله خیابان» نام گرفت؛ اما پیش از آن هم در این قسمت زندگی و سکونت وجود داشته است.
او معتقد است: بنای این خیابان را شاه طهماسب در سال ۹۶۵ شمسی به بهره برداری رساند اما توضیح می دهد که بعدها شاه صفی، خیابان را امتداد داد و از آن زمان اینجا «خیابان دولتی» یا خیابان «دولت خانه صفوی» یا محله «خیابان» نام گرفت. آنگونه که نورمحمدی تاکید می‌کند؛ بعدها در سال ۱۳۰۷ و در دوران پهلوی، این خیابان به لقب رضاشاه که «سردار سپه» بود تغییر نام داد.
هنوز هم بر کاشی روی ستونی کنار در دولتخانه، این نام و تاریخ این نامگذاری به چشم می خورد.
بزرگانی چوت سید محمد دبیرسیاقی، این خیابان را اولین خیابان ایران دانسته‌اند و درباره آن مقالاتی هم منتشر کرده اند.

درب کوشک

هر چند حالا تقریبا تمام اهالیِ درب کوشک، دلیل این نامگذاری را فرار مردم شهر از این دروازه، در زمان حمله مغول‌ها می‌دانند که چون به سمت کوه‌ها بوده، پس راهِ کوشک نام گرفته؛ اما مهدی نورمحمدی در مورد نامگذاری این محله روایت قدیمی‌تری دارد؛ بسیاری پیش از آنکه دروازه راه کوشک در دوره ناصرالدین شاه قاجار در سال ۱۲۹۸ ساخته شود، در قرن سوم قمری و حدود ۱۱۰۰ سال قبل، وزیر دانشمند آل بویه، به نام صاحب بن عباد طالقانی، به مدت دو سال در قزوین اقامت کرد و منشا این نامگذاری شد.
پژوهش‌های نورمحمدی نشان می‌دهد که این منطقه را در ابتدا به دلیل سکونت این دانشمند، صاحب آباد نامیدند، اما پس از ساخته شدن یک کوشک به دست صاحب بن عباد، این منطقه را راه کوشک، یا درب کوشک یا آنطور که در زبان عربی کوشک به جوسق ترجمه می‌شود «راه جوسق» نامیدند.
به حضور هرچند کوتاه مدت این دانشمند بزرگ در قزوین در اسناد تاریخی بسیاری اشاره شده که از آن جمله می‌توان «شاردن» شرق‌شناسِ غربی را نام برد که در سفرنامه‌اش به ایران، جایی به نوسازی بخش زیادی از حصار شهر قزوین در سال ۳۶۴ قمری، توسط اسماعیل بی عباد یا همان صاحب، صدراعظم قخرالدوله اشاره کرده است.

قوی میدان

«میدان مال فروش‌ها» یا همان که به عربی «سوقالاغنام» به ترکی «قوی میدان» و به فارسی با اسم «گوسفند میدان» شناخته شده بود، از اسامی این محله هستند که در واقع از نام میدانی گرفته شده بودند که خارج از شهر قرار داشت و محل مبادله مال‌ها یا همان چهارپایان بوده است. آن طور که اهالی روایت می‌کنند؛ از سراسر شهر و حتی روستاهای اطراف در این میدان جمع می‌شدند و احشام خرید و فروش می‌کردند.
می‌گویند: وقتی پایتخت صفوی از تبریز به قزوین منتقل شد، ترکان دربار صفوی که همراه با پادشاه به قزوین مهاجرت کرده بودند و در غربی‌ترین محله قزوین ساکن شدند؛ از این رو غربی‌ترین محله شهر اهالی ترک زبان دارد؛ آنجا که نام گذرهایش را بدون ضمه و فتحه نمی‌توان خواند؛ «اَیری کوچه»، «قاطره کوچه»، «قوه‌دان مَلّه» حتی «خیابان تبریز» که به نظر می‌رسد ساکنان سابق تبریز به یاد شهر و دیارشان نامگذاری کرده‌اند.

 محله پنبه‌ریسه

محمدعلی حضرتی‌ها، تاریخ پژوه، محله بلاغی را بخشی از مرزهای غربیِ «پنبه ریسه» پیش از اسلام می‌داند.
او معتقد است؛ شهر شاپوری پنبه‌زارهای شرقی و غربی داشت و پنبه‌زارهای شرقی شهر حالا محله پنبه ریسه نام دارد. رودخانه اَرَنزک که امروز از میان خیابان باغ دبیر بسترش را گسترده، آن زمان تقریباً در وسط محله جاری بوده و اطرافش پنبه‌زارهایی قرار داشت که بعدها مسکونی شد و به محله پنبه ریسه شهرت یافت؛ در واقع بخشی از مزارع پنبه که در بخش غربی رودخانه بود، در دوره اسلامی به شهر ملحق شد. در تاریخ آمده که قزوین در آن زمان صادرکننده منسوجات نخی بوده.
حضرتی‌ها معتقد است؛ پنبه ریسه شامل سه قسمت بوده؛ «بلاغی»، «باغشاه» و «فَشتَهول» و مجموع این سه قسمت از جنوب خیابان طالقانی تا گذر محمدیه و از خیابان باغ دبیر تا محله خیابان بوده است.
هر چند هوشمندی که در خیابان طالقانی مغازه تعمیر لوازم الکترونیکی دارد، نام اصلی محله را بَلاغی می‌داند و می‌گوید این نام نشان از بلاغت ساکنانش داشته و اغلب ساکنان این محله از فرهیختگان و ادیبان بودند؛ اما حضرتی‌ها در مورد نام این محله نظر دیگری دارد؛ او می‌گوید: «بُلاغی از نام چشمه یا همان بُلاغ گرفته ‌شده و احتمالاً به خاطر نزدیکی رودخانه ارنزک انشعاباتی از این رودخانه در محله هم جاری بوده است.»
این تاریخ پژوه معتقد است؛ «فشتهول هم نامی است با ریشه پهلوی که منطقه‌ای است از بین «تل میرزا رسول» تا کوچه محمدیه» و آن طور که آدرس می‌دهند؛ تل میرزا رسول، قسمت بلند کوچه‌ای است که از شرق به سمت میدانگاه سرازیر می‌شود.
اهالی می‌گویند تل میرزا رسول، تپه بزرگی بوده در نزدیکی خانه یکی از بزرگان محله به این نام.

نوشته های مشابه

این خانه قشنگ است؛ ولی خانه من نیست
پای قصه اهالی گرمخانه‌های قزوین

این خانه قشنگ است؛ ولی خانه من نیست

زیر سقف امنیت
گزارش پیام شهر از خانه های روسی محمودآباد نمونه؛

زیر سقف امنیت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *