عملیات کربلای ۵؛ نبردی که دژ صدمیان را فرو ریخت/ وقتی رزمندگان قزوینی حماسه آفریدند
دیباچه/ جنگ ایران و عراق به عنوان خونین ترین نبرد پس از جنگ جهانی دوم، نزدیک هشت سال به طول انجامید که با توجه به متوازن نبودن آن از نظر انباشت نیرو و میزان تسلیحات دو طرف منازعه، دارای فراز و نشیب هایی بود؛ در این جنگ بیش از ۲۰ عملیات وسیع و محدود توسط […]
دیباچه/ جنگ ایران و عراق به عنوان خونین ترین نبرد پس از جنگ جهانی دوم، نزدیک هشت سال به طول انجامید که با توجه به متوازن نبودن آن از نظر انباشت نیرو و میزان تسلیحات دو طرف منازعه، دارای فراز و نشیب هایی بود؛ در این جنگ بیش از ۲۰ عملیات وسیع و محدود توسط رزمندگان ایران انجام شد که عملیات کربلای ۵ یکی از بزرگترین عملیاتهای دفاع مقدس در این ۸ سال بود که در ۱۹ دیماه سال ۱۳۶۵ با رمز «یازهرا(س)» در منطقه شلمچه و شرق بصره به انجام رسید و با وجود وضعیت سخت آن روزها و کمبود تجهیزات و پس از شکست عملیات کربلای ۴ که تنها به فاصله ۱۵ روز پیش از آن انجام شده بود، پاسخ مقتدرانهای به این عملیات بود. در این نبرد بود که خطوط و استحکامات ماشین جنگی عراق شکست و رزمندگان اسلام با پیشروی در شرق بصره و تصرف بسیاری از آن مناطق، بار دیگر توان نظامی عراق را به چالش کشیدند و برای اولین بار از آغاز جنگ، اعتقاد ناظران و کارشناسان غربی در مورد امکانات دفاعی عراق را دچار تردید کردند.
در نبرد و دفاع ۸ ساله عزتمندانه ایران در مقابل عراق که همراهی و حمایت ۴۰ کشور عربی و ۲۸ کشور اروپایی و آمریکا را با خود داشت، فرماندهان شایسته ای از جمله شهید حاج قاسم سلیمانی، شهید خرازی و بسیاری دیگر نقش داشتند و حاج عبداله عراقی، حاج ابوالفضل کشمرزی و حاج حمزه قربانی هم به عنوان فرمانده و معاونین یکی از تیپهای عمل کننده نیروهای قزوینی، حضوری درخور در هدایت این عملیات و موفقیت های آن داشته اند.
در آستانه سالگرد عملیات پرافتخار کربلای ۵ تصمیم گرفتیم با چند تن از فرماندهان این نبرد گفت وگویی داشته باشیم و روایتهای این سرداران را از عملیات کربلای ۵ بشنویم؛ عملیاتی که با توجه به دلاورمردی خطشکنان قزوینی، نام این خطه از سرزمین ایران اسلامی را در ویترین توجه همگان قرار داد. مشروح گفتگوی پیام شهر را با سرداران عبداله عراقی و ابوالفضل کشمرزی در ادامه میخوانید.
- با توجه به اینکه این روزها سالگرد عملیات کربلای ۵ است و رزمندگان قزوین هم در آن عملیات نقش محوری داشتند که باعث شد یکی از مستحکم ترین دژهای دشمن شکسته شود، لطفا بفرمایید این نبرد در چه مناطقی و با اهدافی برگزار شده است؟
با درود بر ارواح طیبه شهدا و امام و شهدای عملیات کربلای ۴ و ۵ که این ایام متعلق به آنهاست مخصوصا حاج قاسم عزیز. پاسخ به این سوال یک مقدمه دارد که باید به آن هم پرداخته شود. شما می دانید که کربلای ۵ عملیاتی بود که پیرو عملیات کربلای ۴ آغاز شد و کربلای ۴ بعد از عملیات والفجر ۸ و تقریبا همه آنها از نظر تکنیک، روش و جغرافیا کاملا به هم تشابه داشتند، منتها تاکتیکی که ما در عملیات والفجر ۸ در فاو به کار گرفتیم، مجددا در کربلای ۴ هم از این تکنیک ها استفاده کردیم و خب دشمن با آن هوشمندی که داشت، توانست ما را غافلگیر کند و جلوی آن تاکتیک ها را گرفت و تقریبا با آن اشراف اطلاعاتی و تجهیزاتی که آمریکا و غرب در اختیار عراق قرار داده بود، به منطقه تسلط داشت و توانست کل منطقه را زیر نظر داشته باشد و این شد که عملیات لو رفت. در مورد این عملیات اینکه از همان لحظه ای که غواصان ما حرکت کردند، در ساحل شرق اروند که قرارگاه تاکتیکی ما قرار داشت، من احساس کردم عراقی ها در حال انتقال نیرو به این موقعیت هستند و به رغم شکستن خطوط دشمن توسط غواصان گردان حضرت رسول(ص) و بخشی از گردان های امام رضا و حضرت زهرا(س)، منتها دستور عقب نشینی صادر و خب نشد و با یک شرایط سخت و پیچیده ای توانستیم باقی نیروها و مجروحین را به عقب منتقل کنیم و با توجه به اینکه ما بخش کمی از نیروهایمان را در این عملیات وارد عرصه کردیم و عمده قوای ما سالم مانده بود و در طرف مقابل، عراق جشن پیروزی گرفت و اعلام کرد که ایرانی ها شکست خورده اند و خب قائداتا فرماندهان ما تصمیم گرفتند که این اتفاق بیفتد و عملیات جدیدی را آغاز کنیم که منجر به عملیات کربلای ۵ شد که در ۱۹ دی ماه ۱۳۶۶ آغاز و منجر به شکسته شدن قوی ترین دژهای عراق شد. لازم به توضیح اینکه ارتش روسیه پیش از این هم وقتی از منطقه بازدید کرده بود گفته بود این منطقه تسخیرناپذیر است ولی با اراده رزمندگان اسلام در منطقه شلمچه، بچههای قزوین در لشکر هشت نجف در رکاب شهید حاج احمد قادری توانستند در قالب گردانهای حضرت رسول(ص) و امام رضا(ع) و حضرت زهرا(س) عملیات خود را آغاز نموده و مخصوصاً در مقر لشکر یازده عراق عملیات خوب و موفقی رو انجام بدهند که باعث سربلندی همه بچههای قزوین شد.
- از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی یاد کردید؛ نحوه همکاری شما با این شهید به چه نحو بود؟
بله! خب ایشان فرمانده لشکر ثارا… بودند و من هم فرمانده تیپ بودم از لشکر علیبنابیطالب، لشکر عاشورا و لشکر نجف. با ایشان در قالب لشکرها همکاری داشتیم و من هم چون فرمانده تیپ بودم در جلسات شرکت میکردم و کاملاً همدیگر را میشناختیم. بنده از دوران دفاع مقدس با حاج قاسم آشنایی داشتم و در جبهه مقاومت هم در سالهای ۹۴ و ۹۵ در رکاب ایشان شاگردی کردم؛ انشاءا… که خداوند قبول بفرماید.
- ارتش ایران در این عملیات چه نقشی داشت؟
ارتش بیشتر نقش پشتیبانی هوایی، پشتیبانی توپخانهای و پشتیبانی رزم را بهعهده داشت که بهصورت توپخانه و سیستمهای هوایی، آنها کاملاً کمک مجموعه نیروهای رزمنده بودند و با رزمندگان همراه بودند.
- در این عملیات که توسط بچههای قزوین انجام شد، چه موفقیتهایی به دست آمد؟
هرجایی را که به بچههای قزوین به عنوان خط شکن تحویل دادند؛ خیلی از خطهایی را که برای شکستن به نیروهای دیگر میدادند و نتوانستند بشکنند، بچههای قزوین توانستند خط را بشکنند، از جمله مقر لشکر یازده عراق که این مقر تسخیرناپذیر را با آن تدابیری که فرماندهی لشکر اتخاذ کرد، تسخیر شد و این موفقیت به نام بچههای قزوین به ثبت رسید.
- اگر یک خاطره از کربلای پنج بازگو کنید ممنون میشم.
خب! من از این عملیات خاطرات زیادی به ذهن دارم ولی در عملیات کربلای چهار و پنج، یک دلاورمردی را داشتیم به نام شهید اکبری رضایی که این انسان یک اقیانوس بود؛ مردی بسیار آرام و بسیار عمیق و با روحیه و با تدبیر و بسیار توانمند که تمام رفتارهای این شهید برای ما الگو شده بود. ایشان در سختترین شرایط در کربلای چهار که همهچیز به هم ریخته بود و در محاصره قرار داشتیم، این شهید چهرهای کاملاً آرام داشت، مثل کسی که در قزوین در خانهاش نشسته، آرام بود و همواره لبخندی بر لبانش بود و رفتارهای ایشان برای من بسیار پندآموز بود که نهایتاً ایشان در عملیات کربلای پنج به فیض عظیم شهادت نائل شد؛ از این شهید خیلی چیزها یاد گرفتم؛ جای خیلی از شهدا بخصوص این شهید بزرگوار گمنام که ممکن است خیلیها ایشان را نشناسند، بسیار خالی است.
- سردار! بفرمایید در این روزها که دشمنان در مقابل جمهوری اسلامی متحد شدهاند، شما چه رهنمودی به ملت ایران دارید؟
بههرحال باید انسجام خود را حفظ کنیم؛ ایران مال همه ماست. باید در رکاب ولایت باشیم، از تفرقهافکنی بپرهیزیم؛ مردم را شقه شقه نکنیم؛ قشرهای مختلف و به چپ و راست تقسیم نکنیم؛ با ایرانی یکپارچه در سرزمین بزرگ اسلامی و در رکاب ولایت و با انسجام ملی و اتحاد میتوانیم بر مشکلات پیروز شویم. با احساسات و شعار و با تفرقه افکنی و با پراکنده کردن مردم و جناح جناح کردن مردم، مطمئناً به نتیجه نخواهیم رسید.
- حرف آخر
ما الان چهل سال است با تکیه بر یک سری ارزشهای اسلامی و دینی و در رکاب امام، انقلاب کرده ایم و در خدمت ارزشها بودیم؛ تا زمانیکه انسجام خودمان را حفظ کنیم، این ایثارگری و فداکاری خودمان را حفظ کنیم، انسجام ملی خودمان را حفظ کنیم و در رکاب ولایت باشیم، هنجارهای اجتماعی و ارزشهای دینی خود را حفظ کنیم، مطمئناً و انشاءا… به سرانجام مقصود خواهیم رسید و دشمنان ناکام خواهند ماند.
****
قرارمان شد ساعت ۴ و نیم بعد از ظهر گلزار شهدای قزوین سر مزار شهید بابایی. زودتر راه افتادم که با توجه به ترافیک خیابان، دیر نکنم. وقتی رسیدم محل قرار گویا هنوز نیامده بود، برای همین رفتم سر مزار شهید قدیر مجتبوی فاتحه ای دادم و همین که برگشتم، با فاصله دیدمش رسید و چون کسی اونجا نبود راهشو گرفت رفت طرف صحن امام زاده حسین. از پشت سر صداش زدم، “سردار!” برگشت به طرفم. از نگاهش معلوم بود که منو نشناخته، چون هر دومون ماسک به چهره داشتیم. دوباره پرسیدم «شما سردار کشمرزی هستید؟» گفت بله. خودمو معرفی کردم. گفت از پشت تلفن صداتون خیلی جوان بود برای همین انتظار داشتم یه خبرنگار جوان رو ببینم.
چون هوا سرد بود، ازشون دعوت کردم بیان تو ماشین صحبت کنیم. پذیرفت. طمانینه و آرام صحبت کردنش کمی از استرسم کم کرد.
گفت و گوی پیام شهر را با سردار ابوالفضل خانی کشمرزی، معاون محور عملیاتی در کربلای ۵ را در ادامه بخوانید.
- سردار! در مورد عملیات کربلای ۵ برامون بفرمایید.
لاحول ولاقوه الا بالله العلی العظیم؛ قبل از هر چیز شهادت سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی را تسلیت می گویم؛ ما سردار بزرگی را از دست دادیم.
- لطفا بفرمایید مسوولیت شما در آن عملیات چه بود؟
در این عملیات و همینطور کربلای ،۴ من در خدمت حاج عبدا… عراقی و در محور عملیاتی بودم و جانشینی حاج عبدا… را به عهده داشتم؛ البته سردار حاج حمزه قربانی هم حضور داشتند.
- اصلیترین هدف عملیات کربلای ۵ چه بود؟
ببینید! ما بعد از عملیات کربلای چهار به عنوان یکی از عملیاتهای سنگین و خوب، نتوانستیم آن موفقیت لازم و کافی را به دست بیاوریم و چون موفقیت به دست نیامد، در روحیه رزمندهها اثر گذاشت و این مساله، تحملش برای همه بچهها سخت بود. من به یادم دارم بعد از کربلای چهار، شبی در یک کانکس با آقای عراقی و چند نفر دیگه نماز جماعت داشتیم، بین دو نماز بدون این که کسی چیزی بگوید بعد از سلام نماز، بچهها بدون استثنا زدند زیر گریه، یعنی اینقدر حزن کربلای چهار برای بچه ها سنگین بود. برای همین شروع کربلای پنج برای ما خیلی دلچسب بود؛ شاید سختی داشت و شهید زیاد دادیم ولی توی عملیات کربلای پنج، ما مردانه، وجب به وجب و قدم به قدم با دشمن جنگیدیم و در این عملیات بچههای قزوین از معابری عبور کردند که دشمن اصلاً تصورش را هم نمیکرد؛ نهتنها دشمن، دنیا هم تصورش را نمیکرد، چون طراحی جنگ در منطقه عمومی بصره تنها دست صدام و عراق نبود، کل دنیا آمده بودند تا بصره نفوذناپذیر و غیر قابل تصرف باشد؛ اعلام کرده بودند اگر بصره از دست برود، بغداد از دست خواهد رفت، برای همین دژ و موانعی که آنجا ایجاد کرده بودند، بههیچ وجه نمیشد از آنها عبور کرد. موانعی از جمله خندق و سیمخاردار، موانع خورشیدی که به هیچ وجه نمیشد از آنها عبور کرد و اگر بخواهد فیلمی ساخته شود، ساعتها وقت میخواهد که این موارد نشان داده شود؛ روی دژ، کانال خیلی بلند مرتب و تر تمیزی کشیده شده بود و اکثر جاهای این کانال با بلوک کار شده بود؛ یعنی حالتی بود که در بعضی جاها بتن ریخته بودند، بعضیها بلوک چیده و حجم عظیمی از خاک هم جلوی آن ریخته شده بود و نیروهای عراقی داخل کانال بهراحتی میتوانستند در آن تردد کنند. در این موضع همه جور امکانات رفاهی فراهم شده بود؛ چه امکاناتی که بخواهند زندگی و چه امکانات دفاعی که میخواستند از این دژ دفاع کنند. شب اول، دوم و سوم که ما نبودیم ولی بعد بچه های قزوین در قالب لشکر نجف اشرف مأموریت پیدا کرده و آمدیم و از موانع عبور کردیم، دیدن صحنه عبور، خیلی خیلی جالب و دیدنی بود و بسیار عظمت داشت. تسخیر این دژ واقعاً لطف و عظمت و بزرگی خدا بود که دژی به او مستحکمی توسط رزمندگان شکسته شود، تازه بعد از آن میرسیدی به سنگرهای هلالیشکل که با یک ارتفاعی، از کوتاه شروع میشد و ارتفاع بلندی میگرفت و کنار یالهای این سنگر، مواضع دفاعی دشمن قرار داشت، یعنی نیرویی که آن بالا استقرار داشت، قادر بود طوری پایین را پوشش بدهد که هیچ کس نمیتوانست عبور کند. خلاصه اینکه ما بعد از تسخیر مقر لشکر ۱۱ بود که تازه فهمیدیم چه دژ سختی را تصرف کرده ایم؛ مقر لشکر ۱۱ که هدف ما بود برای دشمن خیلی اهمیت داشت. خیلی جالب بود که پیش از تسخیر این محل، آنقدر ما به این مقر نزدیک شده بودیم که بعضی وقت ها خودروهای عراقی یا نفراتشان وقتی می خواستند واردش بشوند، اشتباهی می آمدند در خط ما که با هم درگیر می شدیم و بچه ها می زدندشان. خط درگیری اونجا خیلی نزدیک بود و بهخاطر همین بود که آتش سنگین بود؛ ما روی این مقر به فاصله چهار ساعت، سه بار یا شاید چهار بار عملیات کردیم؛ هر شب تقریباً عملیات بود؛ یک شب یا دو شب گردان حضرت رسول عملیات کرد، یک شب یا دو شب بعدش گردان حضرت زهرا(س) به فرماندهی مرحوم رحمتاله نبیل و گردان های دیگر عملیات کردند تا توانستیم پیروز عملیات باشیم. به خاطر دارم در همان شبها، عراقی بهخاطر اینکه روحیه بچهها رو بشکنند و ضعیف کنند، هر شب تانکها را روشن کرده و دور خودشان درجا میزدند؛ وقتی صدای شنی ها بر اثرسایش در می آمد، صدای بسیار وحشتناکی ایجاد میکرد که یه شب عراقیها از اواسط شب این کار را شروع کردند، ولی بچههای ما آنقدر خسته بودند که اصلا متوجه این صداها نشدند و من چند تا سنگر که سر زدم، دیدم اکثر بچهها راحت خوابیدند، من هم گفتم نکند که عراقی قصد پاتک داشته باشند، چون خط ما خلوت و آرام بود و تیراندازی نمی شد برای همین یک تیربار برداشتم و با دو تا بچهها که یکی از آنها آقای خالقی بچه حصار خروان بود، به آنها گفتم فقط برای من فشنگ بیاورید و نوار پر کنید و از سرخط شروع کردم به تیراندازی و می رفتم تا اون سر خط و تا صبح این کار را ادامه دادم تا دشمن متوجه خستگی نیروهای ما نشود و موفق هم شدم.
- به خاطر دارم که حاج عبداله در حین این عملیات زخم شدیدی هم پیدا کردند، چطور ایشون مجروح شد؟
بله! در این گیرودار بودیم که من آقای احمد اللهیاری رو دیدم، خدا رحمتشون کنه؛ دیدم که سرشون باندپیچی شده، سراغ آقای عراقی و بقیه بچه ها رو از این شهید عزیز گرفتم، گفتند که رفته بودیم مقر دشمن رو شناسایی کنیم که آنها در حال عقبنشینی بودند و درگیری شدید بود که یک گلوله آرپیجی بین آقای عراقی و سیداسدالله موسوی اصابت کرد که دست آقای عراقی و پای آقای موسوی قطع شد و هر دو با هم به پشت خط و بیمارستان منتقل شده اند؛ صحنهای که بچهها اونجا دیده بودند، آقای عراقی دستش واقعاً درحال قطع شدن بوده و شاید به پوست نازک و استخوان وصل بوده. همین شد که تا روزی که ما آمدیم عقب و دست آقای عراقی رو که تو بیمارستان دیدیم، همه ما تعجب کردیم که دست ایشان قطع نشده؛ حتما لطف خدا بوده، وگرنه قطع شدنی بود.
حرف آخر؟
ما در جنگ با دشمنی روبرو بودیم که او را می دیدیم و با او مبارزه میکردیم؛ ولی الان ما با دشمنی روبهرو هستیم که او را نمیبینیم ولی همهجا حضور دارد؛ با این دشمن جنگیدن خیلی سختتر است. شما ببینید که شهید سلیمانی را چقدر راهت شهید کردند، اکنون تمام دشمنان در پی این هستند که بتوانند سلیمانی و امثالهم را از ما بگیرند. ببینید! جوانان هویت هر کشوری هستند و فرهنگ هر کشوری به جوانان آن کشور وابسته است، ما اگر نتوانیم از جوانان خود در مقابل دسایس دشمنان دفاع کنیم و نتوانیم در این مواقع خطیر و حساس از کشورمان دفاع کنیم و جوانان خود را از دست بدهیم، مطمئناً کشورمان را از دست خواهیم داد.
الان این جهادی که مقام معظم رهبری فرمودند، این بالاترین جهاد برای ماست، برای مسوولین ماست، برای اساتید ما چه در حوزه و چه در دانشگاههاست؛ ما باید نسبت به شناخت جوانها و تبیین دین و تبیین انقلاب تلاش کنیم. این جوان که الان در سن بیست سالگی قرار دارد، اصلاً ندیده که ما چه کشیده ایم، کجا بودیم و به کجا رسیده ایم. ما در زمان پهلوی که دربست در اختیار آمریکا بودیم و چه داشتیم ولی الان به لطف خدا و با همتی که شده، همه چیز، از تکنولوژی علمی و نظامی تا مهندسی عمران و غیره را در اختیار داریم و همه اینها به لطف انقلاب است و باید بازگو و تبیین شود.
***
به وضوح روشن است که این تعداد موانع به لحاظ کمی و کیفی، یعنی امکان پیشروی و تصرف برای هیچ نیروی انسانی با همراه داشتن هر امکانات نظامی میسر نبود، ولی رزمندگان پرتوان ایران اسلامی، با مدد گرفتن از خداوند متعال، از این مرحله هم عبور کردند. یکی از موضوعات مهم و روحیه بخش برای رزمندگان، اطلاع حضرت امام (ره) از تلاش طاقت فرسای رزمندگان پیام های دلنشین ایشان بود؛ یک هفته پس از شروع عملیات، یعنی ۲۶ دی، وقتی تعدادی از فرماندهان در یک سنگر اجتماعی، جمع بودند، رزمندهای وارد سنگر شد و پاکت مهر شدهای را که قید فوری روی آن حک شده بود به یکی از حاضر در جلسه داد که پس از بازگشایی، متوجه شدند، نامه حاوی پیام امام خمینی است؛ در این پیام آمده بود: «از خداوند تعالی پیروزی رزمندگان عزیز را خواستارم. عزیزان من بکوشید، که خداوند تعالی با شماست. اینجانب دست و بازوی شما را میبوسم.»
- نتایج عملیات کربلای ۵
در این عملیات، تعداد ۸۰ فروند از هوایپماهای جنگنده دشمن ساقط شد، انهدام این تعداد پرنده جنگی، نشان از اهمیت سوق الجشی آن منطقه برای عراق بود.
نتایج عملیات: آزادسازی ۱۵۰ کیلومتر مربع شامل؛ تصرف دریاچه بوبیان و بخشی از کانال ماهی، آزاد سازی پاسگاههای بوبیان، شلمچه، کوت سواری و خین، آزاد سازی ۱۴ کیلومتر از جاده آسفالته شلمچه – بصره، آزاد سازی جزایر بوارین، فیاض و ام الطویل، تصرف مقر لشکر ۱۱ ارتش عراق، آزاد سازی روستاهای خرنوبیه، سعیدیه، حنین، سلیمانیه، هسجان، جاسم-عبور از کانال ماهی، نهر دوعیجی و جاسم، استقرار در ۱۰ کیلومتری بصره.
دیدگاهتان را بنویسید