زندگی زیر سقف خانه ایرانی
نفیسه کلهر/ در میانه خیابان بلند بوعلی، نزدیک به چهارراه نادری که بشوید، نام کوچه «زعیم» را روی تابلوی نامگذاری معابر شهرداری میبینید. آنطور که اهالی به خاطر دارند، نام این کوچه همیشه «زعیم» بوده است. از همان زمانی که رسم بوده نام افراد شاخص هر گذر را بر آن بگذارند؛ این کوچه هم به احترام خاندان زعیم این طور نامیده شده است.
احتمالا از همان موقعی که دادخواهان طول این کوچه را به امید دادخواهی میرزا باقر زعیم طی میکردند و کوبه در خانهاش را با هزار امید میکوبیدند.
اینجا در طول سالیان شادیها وغمها و داستانهای زیادی به خود دیده و از این به بعد هم قرار است مفرّی باشد برای خانوادههای ایرانی تا از ترافیک و آلودگی شهر به زیر سایه درختان کهنش پناه ببرند و لحظهای بیاسایند.
خانهای برای تنها وکیل شهر
داخل خانه از روی بالکن ضلع شمالی، حیاط سرسبز با درختان قدیمی انجیر، درخت بلند و سرسبز شاتوت، خرمالو و انگور معلوم است؛ با یک چشم گرداندن هم میشود فهمید که دیگر چنین منازلی در شهر پیدا نمیشود.
دو طرف حیاط در ضلع شمالی و جنوبی اتاقهایی هست. سمت مشرق یکی از ورودیهای خانه است و دالان هم واقع شده و طبقه زیر آن سرویس بهداشتی قرار دارد. سمت مغرب خانه هم یک دیوار است که بین این خانه و خانه کناری کشیده شده؛ قدیمیها میگویند که خیلی سال پیش خانه با این دیوار به دو نیمه تقسیم شده است.
سرپرست تیم مرمت خانه تاریخی زعیم میگوید: «یک بار دختر آقای زعیم به اینجا آمد و از خاطراتش در این خانه گفت.»
الهام حاجی ملکی، خوب به خاطر دارد که شنیده خانه بزرگ بوده و ۵ حیاط داشته که حالا تنها نیمی از حیاط بزرگ و اصلی خانه باقی مانده است.
او در مورد دیوار میان دو حیاط این طور میگوید: «در خانههای قدیمی رسم بر این بوده که وقتی یک پلاک بین دو وارث تقسیم میشده، بین آن دو خانه یک در میگذاشتند.»
این مرمتگر آثار باستانی احتمال میدهد که این خانه هم همینطور از خانه مجاورش جدا شده باشد. خانه کناری هنوز یک خانه قدیمی بزرگ است که به نظر نمیرسد مرمت شده باشد و جایی شبیه به جای یک در هم روی دیوار بین دو حیاط قرار دارد.
او در مورد ورودی اصلی خانه میگوید: «نمیشود به طور قطعی گفت؛ اما احتمالا ورودی اصلی خانه همین درِ ضلع شرقی بوده است. ادامه کوچه هم باریک بوده و یک ساباط داشته.»
به نظر میرسد بعدها با تغییر خیابانکشیها، یکی از اتاقهای کنار شاهنشین خانه تبدیل به ورودی ضلع جنوبی شده و در اصلی منزل به اینجا منتقل شده است.
حاجی ملکی به نقل از دختر «میرزا باقر زعیم» میگوید که آقای زعیم ملّاک بوده و مدرک وکالت هم داشته: «آنطور که خانم زعیم یادش بوده پدرش سالهای آخر عمرش دیگر وکالت را رایگان انجام میداده و در یکی دیگر از حیاطهای همین خانه هم اتاقی برای مراجعه موکلانش داشته و فقط هم وکالت کسانی را قبول میکرده که توان مالی نداشتند تا وکیل بگیرند. او بسیار مهربان بوده و دست خیر داشته و اهالی دوستش داشتند.»
زمان تولد میرزاباقر زعیم به درستی مشخص نیست؛ اما بستگانش تاریخ درگذشت او را سال ۱۳۴۶ ه.ش میدانند.
اتاق شاهنشین؛ برای میهمانان خاص
اتاقهای ضلع شمالی خانه کاملا به سبک دوره پهلوی ساخته شدهاند؛ در و پنجرههای پهلوی یعنی همان درهای دو لنگه که شیشه بیرنگ دارد. اتاقهای ساده که تنها یک پیش بخاری دارند و اثری از طاقچه و گچبری در آن نیست و بالکنی که از دو طرف پله میخورد را حاجیملکی از مشخصههای بارز یک بنای پهلوی میداند.
به عقیده او پنجرههای ضلع شاهنشین قطعا ارسی بوده ولی قبلا برای آنجا هم پنجرههای پهلوی جایگزین شده است.
قدیمیترین بخش خانه، همین ضلع جنوبی است و حاجی ملکی آن را بنای قاجاری میداند؛ هرچند در بخش قاجاری، کتیبههایی از دوره صفوی هم روی شاه نشین نصب شده؛ اما به گفته کارشناسان؛ نمیشود بنا را صفوی دانست. «شاید کتیبه در مرمتهای بعدی نصب شده باشد.»
پنج کتیبه «وان یکاد» و دو «بسم ا… الرحمن الرحیم» با تاریخ ۱۰۲۲ ه.ق روی هلالی قسمت اصلی اتاق شاهنشین نصب شده است.
مقرنسهای گچی اتاق که قدیمیترین تزئین اینجا هستند هم پیش چشم هر بینندهای خودنمایی میکنند.
سقف شاه نشین به جای چوب و خنچهپوش، کاغذ دیواری شده و مشخص است که تزئین اصلی اتاق این نبوده.
طاقچههای کوچکی که جای چراغ است، بین درهای رو به حیاط به چشم میخورد.
شاهنشین، اتاقی است بزرگ با معماری خاص دوره پیش از پهلوی که در آن از میهمانان خاص پذیرایی میشده. دو پستو در دو طرف اتاق شاهنشین قرار دارند. اقوام خاندان زعیم یادشان هست که وقتی برای خواستگاری به این خانه آمده بودند، خدمتکارها از پستو برای پذیرایی وارد شاهنشین میشدند و نه از در اصلی.
آب انبار زیر اتاق شاهنشین قرار دارد و نورگیرهای آبی رنگ «فخر و مدین» برای زیرزمین نصب شده است.
میگویند؛ زمانی که خانه تقسیم نشده بوده، قسمت غربی ساختمان هم یک مهتابی بزرگ داشته که حالا آن سمت دیوار و جزو ملک همسایه است. حوض بزرگی هم مقابل مهتابی ضلع غربی خانه بوده که پس از جدا شدن دو بخش خانه، پشت دیوارها مانده است.
ترکِ خانه زعیم
همه اهالی قدیمی محل، آن پیرمرد خوش پوش اهل خانه زعیم با کلاه و پالتوی بلند را خوب به خاطر دارند. محمد یزدی از کسبه محله و از اهالی قدیمی کوچه زعیم درباره «حسام الدین زعیم» فرزند «میرزاباقر زعیم» و آخرین ساکن این خانه این طور میگوید: «مرد خوش تیپ و لاغر اندامی بود با قد بلند، کلاه شاپو میگذاشت. همسرش فوت کرد و چند سالی بعد از آن بچهها آمدند با او زندگی کردند. بچهها میخواستند خانه را بفروشند که میراث فرهنگی آن را خرید.»
«فریده نایبی» عروس خانواده زعیم است که در حدود یک دهه در خانه زعیم زندگی کرده است. او در این باره میگوید: «با اینکه منزلی جدا داشتیم اما بعد از فوت مادر همسرم و وقتی پدر همسرم پا به سن گذاشت، ما سالهایی را در این خانه و کنار او زندگی کردیم.»
او اشاره می کند؛ به سختی زندگی در خانههای قدیمی برای افراد مسن و میگوید: «پلهها، بزرگی خانه و سرویس بهداشتی که بیرون از اتاق بود و… همه دست به دست هم دادند و اینطور شد که تصمیم گرفتیم خانه را رها کنیم. چند سالی پدرشوهرم پیش ما و بچههای دیگرش زندگی کرد و این خانه خالی ماند و بعد تصمیم گرفتیم که خانه را به میراث فرهنگی بدهیم.»
او خاطرات زیادی از این خانه دارد و توضیح میدهد: «یک سنگ آسیای بزرگ کنار حوض بود و پدرشوهرم این سنگ را برعکس گذاشته بود؛ رویش گلدان میگذاشت یا موقع وضو روی آن مینشست.»
نایبی توضیح میدهد: «از زمان «آقامیرزا باقر زعیم» این خانواده در این خانه زندگی میکردند. آقامیرزاباقر اولین وکیل دادگستری قزوین بوده و در زمان خودش آدمی باسواد. زبان بلژیکی بلد بوده و در امور سیاسی و اجتماعی کشور کارهای زیادی کرده است. روستاهای زیادی هم جزو املاکش بوده و دستی هم در کار خیر داشته.»
او از خانه و خاطراتش تعریف میکند: «اتاق شاهنشنین اتاق پذیرایی بود. مادرشوهرم که فوت کرد مراسمش در همین اتاق شاهنشنین برگزار شد؛ حتی عقد خواهرشوهرم هم در همین اتاق و حیاطها بود.»
نایبی به خاطر دارد که درهای شاهنشنین ارسی بوده: «درهای روسی که آمد و دیدند راحتتر است، آقاجان بزرگ درهای روسی را سفارش داد و ارسیها را درآوردند و به جایش درِ روسی گذاشتند. کسی چه می دانست یک روز چه ارزشی پیدا میکنند. ارسیها هم آنقدر در زیرزمین ماند و هر بار یک قسمتش برای کاری بریده شد که کلا از بین رفت.»
او میگوید که از پدرشوهرش شنیده که دورتا دور حیاط تزییناتی داشته و روی چوب نقش پرنده کنده کاری شده بوده، اما به مرور از بین رفته و کسی هم همت به مرمتش نکرده است.
نایبی همین طور توضیح میدهد: «بارها پیش آمده که دیگران برای ما تعریف کردند که آقای زعیمِ بزرگ خیلی هم اعیان نبوده و در قزوین از ایشان پولدارتر زیاد بوده، اما او به خاطر سواد و تحصیلاتش خیلی معروف و مورد احترام بوده است؛ اینجا در واقع منزل آدم به نامی بوده که هم از نظر اجتماعی و هم سیاسی فرد با نفوذی حساب میشده است.»
او به عکسی اشاره میکند از جمع وکلای کشوری در حیاط همین خانه و میگوید که پدرشوهرش، پسر آقا میرزا باقر زعیم یعنی حسام الدین زعیم هم مدتی رئیس اداره ثبت قزوین بوده است. از شاخصههای او، خط خوشش بوده و کارمندان اداره ثبت میگویند خط آقای زعیم هنوز در این اداره شاخص است و اسنادی که به دست ایشان تنظیم شده، شناسند.
حسام الدین زعیم متولد ۱۲۹۶ بوده است و نایبی که سالها با او زندگی کرده شاهد است که هیچوقت مطالعه را کنار نمیگذاشت: «حتی اواخر عمر که فراموشی گرفته بود تنها سرگرمیش همین کتاب خواندن بود.»
بازگشت به خانه
الهام حاجی ملکی که طی مزایدهای در سازمان میراث فرهنگی استان موفق شده تا خانه زعیم را به مدت محدود در اختیار داشته باشد و مرمت آن را در دست کار دارد، میگوید: «اولین باری که اینجا را دیدم خانه خیلی خسته بود. خرابی نداشت؛ اما فرسوده بود. سالها بود دستی به سر و رویش کشیده نشده بود.»
او خانه را به قول خودش مرمت کرده و نه نوسازی یا بازسازی: «آجرهای کهنه بنا را دوباره در ساختمان استفاده کردیم تا نوسازی نشود. حتی از ساختمانهای قدیمی دیگر هم آجر آوردیم؛ اما آجر نو در این بنا به کار نبردیم.»
این خانه این روزها یک کافه است. روی بالکن گلدانهای شمعدانی چیده شده و فواره حوضی که کاشیکاری آبی شده است مقابل این بالکن مدام روشن است. روی شیشه پنجرههای خانه، پرده توری ظریفی دوخته شده و درهای بین اتاقها با پردههای بلند مخمل از هم جدا شدهاند.
در هر گوشه از حیاط و ساختمان میز و صندلی یا مبلمانی قرار دارد تا افراد در فضای راحت و آرام آن زمانی را دور از شلوغی شهر بگذرانند و نوشیدنیهایی از محصولات باغچه همین خانه را بچشند.
حاجی ملکی که اینجا را «خانه ایرانی» میداند از بوتههای سیفیجات کاشته شده در حیاط میگوید و حفظ هرچیز قدیمی در این خانه.
او توضیح میدهد: «دوست دارم خانوادهها بیایند و سعی دارم کاربری هر نقطه از اینجا مثل قبل باشد. مثلا اتاقی که در ورودی خانه و بالاتر از سطح بقیه اتاقها قرار دارد و یک اتاق مجزاست شاید روزی برای اقامت تعداد یک یا دو نفر از افراد تعبیه شود؛ مثل خانههای قدیمی که این اتاق در بعضیشان اتاق میهمان بوده.» از کاربری اتاق شاهنشین میپرسم و توضیح میدهد: «قرار است اتاق شاهنشین پس از پایان مرمتش اتاق عقد باشد؛ کسانی که دوست دارند بیایند اینجا و مراسم عقدشان را برپا کنند.»
*
طول کوچه را قدم میزنم و به خانههایی نگاه میکنم که روزی بخشی از خانه بزرگ زعیم بودهاند؛ ولی حالا هر کدام به یک ساختمان بلند تبدیل شدهاند. به خانههای ایرانی دیگری فکر میکنم که هیچ چیز از آنها به جا نمانده و آجر به آجرشان کلا تخریب و از نو ساخته شده است. چه کسی یادش هست که به جای خیابان سعدی منزل بزرگ خاندان میررحیمی بود؟ یا چه نمازهایی که در آن مسجد «هفت در» که موقع ساخت خیابان «کوروش» غلتکها از رویش رد شدند، خوانده نشد؟ چند نفر زیبایی نور آفتاب تابیده از پشت ارسیهای رنگارنگ خانههای این شهر را در ظهرهای تابستان به خاطر دارند؟ یا چند نفر صفای خانههای بزرگ قدیمی را با تمام جان درک کردهاند؟
حتما حالا میان که این همه ساختمان بلند و جدید، خانه زعیم مکانی شده برای دیدارهای صمیمانه، ساکنان قبلی خانه زعیم هم راضی هستند که این خانه اصیل ایرانی قرار است به صورت یک خانه ایرانی حفظ و برای عموم استفاده شود.
دیدگاهتان را بنویسید