داستان داستان قزوین
پرویز بنی اردلان/پیش درآمد؛ استاد حسن لطفی متولد ششم اسفند ماه ۱۳۴۲ در خراسان رضوی است، اما آنطور که خودش می گوید، دو زادگاه دارد؛ خواف که در آن به دنیا آمده و قزوین که در آن شخصیت هنری و فرهنگی اش شکل گرفته است. او که از اواسط تابستان سال هزار و سیصد و پنجاه و دو ساکن قزوین شده، از اوایل دهه شصت با نوشتن داستان و نقد فیلم در نشریات استانی و کشوری فعالیت خود را آغاز نموده و سپس با ساخت فیلم های کوتاه ۸ میلیمتری ادامه داد. وی پس از گذراندن دوره فیلمسازی مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی به صورت جدی تر آموزش فیلمسازی و داستانویسی و فعالیت های مطبوعاتی خود را به صورت جدی تری دنبال کرد که این امر باعث تاثیر بهسزای او در هنر استان گشت، به واسطه همین امر و در پی برگزاری مراسم تجلیل او توسط خانه هنرمندان، تصمیم گرفتیم تا در گفت وگویی صمیمی با او درباره داستان و سینما در قزوین سخن بگویم.
شایان ذکر است؛ تاکنون کتاب های روایت دوم، درس هایی در باره فیلمنامه نویسی، با خیال ها و بی خیال ها، لیلی و مجنون، کوله بار بابا، داستان قزوین و … از این نویسنده چاپ شده و فیلم های پسرک چشم آبی، بودن یا نبودن، دزد دوچرخه، مردی در قفس، خانه روشنان، قطره ای از دریا و… توسط او کارگردانی شده که تعدادی از آنها در جشنواره های ملی و استانی موفق به دریافت جوایزی گردیده و دو فیلم «مردی در قفس» و «پسرک چشم آبی» نیز در جشنواره های خارجی به نمایش در آمده است. لطفی طی سال های آغازین دهه هشتاد همراه با منصور خادم الشریعه سامانی، زنده یاد ناصر ایزدفر، حسن اورازانی و ولی اله شالی مدتی عضو هیات امنای انجمن نمایش قزوین بوده است. علاوه بر آن بیش از هزار مقاله و داستان از استاد در مجلات کرگدن، فیلم، چیستا، اطلاعات هفتگی، جوانان و… روزنامه های ایران، اعتماد، ولایت، اطلاعات، شرق، جهان اسلام و… به چاپ رسیده است.
- از شروع فعالیت های هنریتان بگویید؛ کی و کجا شد؟ اگر اشتباه نکنم از کلاس چهارم ابتدایی که در دبستان بوعلی قزوین درس می خواندم. رادیو مسابقه ای گذاشته بود تا داستانی رادیویی بنویسیم. من هم با کمک خواهرم داستانی نوشتم و فرستادم و اسمم در بین ده نفر برگزیده اعلام شد. البته علاقه ام به داستان از روستایی در نزدیکی شهر ری بنام اراد فشافویه شروع شد. به لطف پیرزن قصه گویی که همسر باغبان روستا بود و مرا با قصه هاش به دنیایی می برد که مادرم با قصه هایی که گفته بود می برد و بعد معلمی که مرا به کتابخانه روستایی معرفی کرد که برای رفتن به آنجا باید یک ساعتی پیاده می رفتیم.
آن زمان، منظورم وقتی که داستانتان را برای رادیو ارسال کردید، اوضاع داستان چطور بود؟ اگر بگویم درست نمی دانم دروغ نگفته ام. چون تا سال ها بعد ارتباطی با جمع های هنری قزوین نداشته ام، دروغ نگفته ام. اما بعدها دانستم تئاتر قزوین، قبل از ورود من و در اوایل دهه پنجاه، رونق خوبی داشته و به لطف افرادی مثل زنده یادان ابراهیم فرخ منش، احمد میرفخرایی، رضا محمدی، سیروس امیر غیاثوند، فیروز ناپلئونی، مرتضی میثمی، ناصر ایزد فر و… و هنرمندانی مثل محمد ساربان، غلامحسین لطفی، رضا فیض نوروزی، حسن اورازانی در ردیف شهرهایی بوده که تئاترهای خوبی به صحنه می رفته است. ضمنا در آن سال ها جلسات شعر و موسیقی هم بر پا بوده که گمانم چگونگی و تاثیرش باید جای دیگری بررسی شود. البته در زمینه داستان اگر علامه دهخدا را به واسطه اصل و نسبش قزوینی بدانیم و «چرند و پرند» را در ردیف آثار داستانی قرار بدیم، می توانیم قزوینی ها را هم در ردیف اولین پایه گذاران ادبیان نوین داستانی ایران قرار دهیم؛ در غیر این صورت دهه چهل با آثار نویسندگانی همچون جواد مجابی، علی اصغر حاج سید جوادی و حسن صدر حاج سید جوادی، آغاز ورود نویسندگان ادبیات داستانی قزوینی، سرآغاز داستان نویسی قزوینی ها است. در زمینه فیلم هم که قزوین در آن زمان شاهد فعالیت چندانی نبوده و به جز چند حرکت خود جوش، خبری از سینمای آزاد و مانند آن نبوده. اگر هم بوده چندان چشمگیر نبوده.
علاوه بر جواد مجابی که داستان های پسرک چشم آبی، سیبو و سار کوچولو و پنیر بالای درخت را پیش از انقلاب و در دهه پنجاه از او شاهد هستیم . در سالهای پیش از انقلاب از چه نویسندگانی در این حوزه می توان نام برد؟ علی اصغر حاج سید جوادی با پشت به دیوار و وسمه بر ابروی کور، حسن صدر حاج سید جوادی که سردبیر روزنامه اطلاعات بود با کتاب کشتی به خشکی راندن و هادی بابا گیلک که در چهل سالگی سواد آموخت، با خاطرات چهل سال بیسوادی و تابستان تفرقه زدگان، شاخص ترین نویسندگان این دوره اند. البته در اینکه جواد مجابی پر کارترین و مطرح ترین بوده، شکی نیست. بد نیست به مهشید امیر شاهی هم اشاره کنم که اصل و نسب قزوینی دارد و در آن سالها اولین نویسنده ای است که لهجه قزوینی را در داستان هاش استفاده کرده است؛ به غیر از اینها کامران فانی، مهدی سحابی و بهاء الدین خرمشاهی هم هستند که با ترجمه ادبیات داستانی خارجی و نقد داستان در دنیای داستان فعالیت داشتند.
به نظر می رسد پس از انقلاب، گرایش به داستان نویسی در میان قزوینی ها افزایش پیدا کرده… درست است؟
بله! این امر دلایل مختلفی داشت. با انتشار هفته نامه ولایت، راه اندازی دفتر سینما جوان، تشکیل گروه های داستان نویسی در هلال احمر و آموزش و پرورش و تحرک بیشتر داستان نویسان جوان این حرکت رشد و شتاب بیشتری گفت.
در این چهار دهه، از چه آثار و نویسندگانی می توان به عنوان افراد شاخص حوزه داستان نویسی در قزوین نام برد؟ در این چهار دهه، داستان نویسان خوبی به بالندگی رسیدند؛ عده ای با خروج از قزوین و ورود به تهران، موفق به تثبیت موقعیت خودشان شدند و در ردیف نویسندگان موفق این سال ها قرار گرفتند؛ محمد حسینی با آبی تر از گناه، یکی از همین روزها ماریا، نمیتوانم به تو فکر نکنم سیما، کنار نیا مینا، آن ها که ما نیستیم، زمستان سرزده و یوسف علیخانی با عروس بید، اژدها کشان، قدم بخیر مادر بزرگ من بود، خاما، بیوه کشی، زاهو و محسن فرجی با یازده دعای بی استجابت، چوب خط و جغرافیای اموات، رامین جهان پور با دوبلور، گردو ریزان، خانه های فرانسوی، بلیت های لای کتاب، قصه های قدیمی و ذبیح اله رحمانی با ماه در تکه های آینه، ماه پاره ها، مریم حبیبی با دری وری های واگیر دار و کلیسای کانتور و معین فرخی با برف محض و یک روایت سیاسی از یک اتفاق سیاسی و پروانه زاغ زیان با سنجاق سینه و مریم رجبی با ساکن خیابان بهشت و… از جمله این افرادند. البته در بین نویسندگانی که در قزوین ماندند، علی قانع و مجید شفیعی هم به خوبی موفق به چاپ آثار درجه یک خود توسط ناشران برتر کشور شدند.
علی قانع وسوسه های اردیبهشت، مورچه هایی که پدرم را خوردند، راه پیمایی روی ماه و سایه های سکوت و مجید شفیعی مار خشمگین، غلام بازرگان، روباهی که گول خورد، زبان پهلوان، سالار، کابوس ماهان، پویان تقی زاده مجموعه داستان سرگرم مردن و… را نوشت که بعضی از آنها به زبانهای ایتالیایی و کره ای هم ترجمه شده. البته در بین نویسندگانی که در قزوین ماندند و کتاب چاپ کردند، نویسندگان خوب دیگری همچون مهدی خلیلی با ننه صفیه، منوچهر رضایی با باغ در شالیزار می پیچد و روبیک، مجید رحمانی با روزگار ملخ و نوزاد هفتاد ساله، عباس تورج فرد با یکی شبیه ماه و خورشید و سیندرلا به روایت بچه های کوچه صلابت، نیما حسن بیگی با فریدون مرد میدون، میرسعید داوری با پنج ضلعی، ابراهیم میر قاسمی با دیدا، علی رشوند با باغ های هرانک، سیدعلی شهروزی با بالاخان و یارفی، زنده یاد محمد مهدی جهانگیری با خلسه کبود، زنده یاد پروین ارسطو با راز شقایق، زخم های من همه از عشق است و غزل، مریم ملاحسنی با سه طوقی، بهمن بابایی با روز درگذشت و وحید کاکاوند با ساز ناکوک و باران و هم نوشته اکرم حسینی نسب. اخیرا هم یکی از نویسندگان با سابقه به نام ارژنگ تورانی هم کتاب پیراهنم آبی نبود را چاپ کرده که مجموعه ۳۲ داستان مینیمال است و… هم هستند که به طور مستقل موفق به چاپ کتاب شدند. علاوه بر اینها نویسندگان خوب دیگری مثل فاطمه شریف نژاد، ارژنگ تورانی، محمد باغبان، فریبا معافی غفاری، امیر رضا جلالیان، مهری رحیم زاده، لیلا روغنگیر، بیتا دارابی، کوثر شیخی، گیتی باقری، سمیه زاجکانی، انسیه پوستی، نیلوفر ناظری ، فرهاد نجفی، بابک سبحانی نژاد، محسن اعتصامی، ناصر ایزدفر، منصور خادم الشریعه سامانی، ریحانه ترکمن، عظیم کوچاری، ابوالفضل برزگر، سلیمی، زهرا خلیلی کلیشمی، سیامک رسولی، حمید ضرابی، اکرم امینی، عارفه نژاد بهرام، ثریا باجلان، مهسا جباری، مرضیه گلپور، بهزاد اکبری، حمیده اکبری، آرزو رضایی، فرامرز طواف، اعظم نجفی، ودود نوروزی، محمد کاکاوند، علی مجیدی، احسان هنرمندنیا، سمیه بکشلو، بهناز ذبیحی، زهرا عبدالهی، مرضیه زرآبادی پور، فائزه حسین پور، زهره طاهر، انسیه بیون، سپیده کریمی ترکانی، محیا زمانی، نسترن حقگو، هانیه مومنی اگر چه کتاب مستقل داستانی ندارند اما آثار داستانی شان در مجموعه های داستانی چاپ و عده ای مثل لیلا روغنگیر، گیتی باقری، امیر رضا جلالیان، مهری رحیم زاده و… موفق به دریافت جوایز اصلی جشنواره های داستان ملی شدهاند.
از شما هم علاوه بر یک مجموعه داستان کوتاه از جمله روایت دوم و با خیال ها و بی خیال ها را هم شاهد بودیم، کار تازه ای هم در دست انتشار یا نگارش دارید؟
بله! لیلی و مجنون هم هست که بازنویسی شاهکار نظامی است؛ این روزها هم که داستان می نویسم؛ نمی توانم ننویسم، اما بیشتر در مجله کرگدن چاپ شده اند. البته دو کتاب آخری که آثاری از من دارد، باد او را نخواهد برد و یک عمر با عزت است که اولی درباره زنده یاد کیارستمی و دومی در باره زنده نام عزت اله انتظامی است و من یکی از نویسندگانش هستم؛ امیدوارم بتوانم به زودی رمان های زنهای زندگی پدرم، وقتی مردگان برگردند، لیلای بی مجنون و… را به سامان برسانم. ناگفته نماند در سال های اخیر بخشی از نوشته هایم به سمت ناداستان وجستار رفته است.
وضعیت اکنون ادبیات داستانی در قزوین را چگونه می بینید؟ رو به رشد. با نویسندگان جوان درجه یکی که کاش بیشتر قدر توانایی هاشان را بدانند و بدانیم. اخیرا داستان های خوبی از نسل جدیدی می خوانم که فکر می کنم با وجودشان می توان به آینده داستان در قزوین امیدوار بود. خوشبختانه در حال حاضر جلسات داستان هم در مکان های مختلف در حال برگزاری است که علاوه بر تنوع، می تواند نشانه خوبی برای ادامه حیات داستان در قزوین باشد.
سینما چه؟ منظورم جریان فیلمسازی قزوین است؛ از این جریان هم می گویید؟
راستش! حکایت فیلمسازی قزوین نیاز به زمان بیشتری دارد. خوشبختانه دوست روزنامه نگار و نویسنده ام محمدرضا رجایی پور در حال گردآوری مطالب برای چاپ کتابی مفصل درباره فیلمسازی و فیلمسازان قزوینی است که امیدوارم به زودی با حمایت مراجع ذیربط چاپ شود و کسانی که علاقمند به دانستن پاسخ سوال شما هستند، جواب آن را می توانند در آن کتاب بخوانند، اما به طور کلی می توانم بگویم که؛ در سال های قبل از انقلاب، عده ای (خوش پنجه، بابک حاج کریمی، برزگر، ارداقیان و…) سعی کردند فیلم هایی در قالب فیلم های ۸ میلیمتری بسازند و تلاششان در ساخت موفق بود، اما نمی دانم به چه دلیل چندان جریان ساز نشد؛ نه برای خودشان و نه برای جریان فیلمسازی قزوین! اما از سال ۱۳۶۴ و راه اندازی دفتر سینمای جوان قزوین (به همت حاج هادی تبسمی مدیر وقت ارشاد قزوین و ریاست بهروز طاهری فیلمساز تاکستانی) نسل جدید فیلمسازی قزوین شروع به فعالیت نمود و طی سالهای مختلف جمع خلاق و هنرمندی از فیلمسازان قزوینی وارد بدنه فیلمسازی کشور و استان شد. افرادی که اگر بخواهم نام ببرم، لیست بلند بالایی به دست می آید اما در بین این افراد با کسانی روبرو هستیم که جوایز مهمی را به تاریخ هنر استان هدیه کرده اند؛ افرادی که گمانم به هنگام اعلان برنده شدنشان، بهتر بود شادی بیشتری می کردیم و از آنها در زادگاهشان قدرشناسی می کردیم.
و کلام آخر یا بهتر بگویم ناگفته هایی که دوست دارید به گوش دیگران برسد؟
اول از همه سپاس از شما و آرزوی بهبود شرایط و حمایت بیشتر از نویسندگان و فیلمسازان خوب این منطقه که کم هم نیستند؛ البته بهتر است به جای نویسندگان و فیلمسازان بگویم هنرمندان! هنرمندانی که همچون آینه ای، بازتاب زمانه خود هستند. گمانم همه کسانی که در حال حاضر به طور مستقیم و غیر مستقیم با هنر و هنرمندان ارتباط دارند، باید آستین همت بالا بزنند و به دور از هر گونه نگاه سیاسی، پشت نسلی بمانند که بعد از انقلاب وارد عرصه هنر شده اند و نیازمند حمایت هستند؛ یادمان باشد اگر از هنرمندان حمایت نشود، بیشتر از هنرمندان، مردم، فرهنگ، جامعه و آیندگان زیان میبینند
دیدگاهتان را بنویسید